نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن: نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب. ناصرخسرو. چو شد آفتاب مرا روی زرد نقابی به من درکش از لاجورد. نظامی. ، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن
نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن: نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب. ناصرخسرو. چو شد آفتاب مرا روی ْ زرد نقابی به من درکش از لاجورد. نظامی. ، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن
برآوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه (بهار عجم) (آنندراج). به سیخ کردن قطعات گوشت و بر آتش نهادن برای بریان شدن: یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی. ظهوری (از آنندراج). ببزم باده کشان هر کسی کند کاری یکی شراب کشد دیگری کباب کشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
برآوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه (بهار عجم) (آنندراج). به سیخ کردن قطعات گوشت و بر آتش نهادن برای بریان شدن: یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی. ظهوری (از آنندراج). ببزم باده کشان هر کسی کند کاری یکی شراب کشد دیگری کباب کشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
زیان کشیدن. زیان بردن. ضرر بردن: قلم بگیر و فزونی مجوی و غبن مکش اگر به حکمت و علم اندر اهل پایگهی. ناصرخسرو. شادی که غبن میکشی و دم نمیزنی در شهر این معامله با هر گدا رود. ملا نظیری نیشابوری (آنندراج)
زیان کشیدن. زیان بردن. ضرر بردن: قلم بگیر و فزونی مجوی و غبن مکش اگر به حکمت و علم اندر اهل پایگهی. ناصرخسرو. شادی که غبن میکشی و دم نمیزنی در شهر این معامله با هر گدا رود. ملا نظیری نیشابوری (آنندراج)
قدم گشادن. کنایه از راه رفتن، بازماندن از رفتار. (آنندراج) : چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم. محمدقلی سلیم (از آنندراج). ز رستاق هذیان قدم میکشم به شهر بلاغت گذر میکنم. ملافوقی (از آنندراج). رجوع به قدم گشادن شود
قدم گشادن. کنایه از راه رفتن، بازماندن از رفتار. (آنندراج) : چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم. محمدقلی سلیم (از آنندراج). ز رستاق هذیان قدم میکشم به شهر بلاغت گذر میکنم. ملافوقی (از آنندراج). رجوع به قدم گشادن شود
آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان. (یادداشت مؤلف). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی، مخصوصاً از طرف زنان). (فرهنگ فارسی معین)
آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان. (یادداشت مؤلف). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی، مخصوصاً از طرف زنان). (فرهنگ فارسی معین)
متحمل بلا شدن. رنج بردن. سختی کشیدن: چه مایه کشیدیم رنج و بلا ازین اهرمن کیش دوش اژدها. فردوسی. بیا به قصۀ ایوب صابر مسکین بلای کرم کشید و نخفت بر بستر. ناصرخسرو. ملاح... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سختی دید. (گلستان)
متحمل بلا شدن. رنج بردن. سختی کشیدن: چه مایه کشیدیم رنج و بلا ازین اهرمن کیش دوش اژدها. فردوسی. بیا به قصۀ ایوب صابر مسکین بلای کرم کشید و نخفت بر بستر. ناصرخسرو. ملاح... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سختی دید. (گلستان)
گر بیند که بر پشت بار سبک داشت، دلیل که به قدر و جنس آن بار وی را منفعت رسد. اگر بیند که بر پشت بار گران داشت، دلیل که گناه و معاصی بسیار کند. محمد بن سیرین اگر بیند که بار بسیار داشت و دانست که از ملک او است. دلیل به قدر جنس بار وی را خیر و منفعت رسد یا مضرت و بدی. اگر بیند که آن بار ملک آن نبود خیر و شر او به خداوند خواب بازگردد.
گر بیند که بر پشت بار سبک داشت، دلیل که به قدر و جنس آن بار وی را منفعت رسد. اگر بیند که بر پشت بار گران داشت، دلیل که گناه و معاصی بسیار کند. محمد بن سیرین اگر بیند که بار بسیار داشت و دانست که از ملک او است. دلیل به قدر جنس بار وی را خیر و منفعت رسد یا مضرت و بدی. اگر بیند که آن بار ملک آن نبود خیر و شر او به خداوند خواب بازگردد.