جدول جو
جدول جو

معنی قبا کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

قبا کشیدن(دُ هََشُ دَ)
قبا بستن. (آنندراج). حاضر وآمادۀ کار شدن. رجوع به قبا بستن شود:
گل وقت صبح پردۀ تزویر چاک زد
تا آن نگار چابک رعنا قبا کشید.
ناصرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلم کشیدن
تصویر قلم کشیدن
کنایه از خط کشیدن، خط زدن، حذف کردن، نادیده گرفتن، بی توجهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازکشیدن
تصویر بازکشیدن
اجتناب کردن، پهن کردن، گستردن، دوام پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا کشیدن
تصویر پا کشیدن
پا بر زمین کشیدن و آهسته آهسته رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قد کشیدن
تصویر قد کشیدن
بلندقد شدن، نمو کردن، رشد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
بوییدن، بو کردن، استشمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبن کشیدن
تصویر غبن کشیدن
متضرر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
رنج بردن. تحمل زحمت کردن: جور و جفا و رنج و عنا کشیدی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(غُ گِ رِ تَ)
نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن:
نوعروسی است این که از رویش
خاطر او بر او کشیده نقاب.
ناصرخسرو.
چو شد آفتاب مرا روی زرد
نقابی به من درکش از لاجورد.
نظامی.
، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیو اَ تَ)
عقب رفتن. پس رفتن. قدم باز پس نهادن، عقب بردن. پس بردن
لغت نامه دهخدا
(رُ صَ / صِ خوا / خا تَ)
برآوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه (بهار عجم) (آنندراج). به سیخ کردن قطعات گوشت و بر آتش نهادن برای بریان شدن:
یک روز نمی کشی شرابی
کز لخت جگر کشم کبابی.
ظهوری (از آنندراج).
ببزم باده کشان هر کسی کند کاری
یکی شراب کشد دیگری کباب کشد.
محمدقلی سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دا دَ)
جامۀ نو قطع کردن، کنایه از پوشیدن. در بر کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَبْ بَ / بِ وَ دَ)
زیان کشیدن. زیان بردن. ضرر بردن:
قلم بگیر و فزونی مجوی و غبن مکش
اگر به حکمت و علم اندر اهل پایگهی.
ناصرخسرو.
شادی که غبن میکشی و دم نمیزنی
در شهر این معامله با هر گدا رود.
ملا نظیری نیشابوری (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
صف بستن. صف کشیدن. به صف درآمدن. رجوع به قطار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
قدم گشادن. کنایه از راه رفتن، بازماندن از رفتار. (آنندراج) :
چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه
که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
ز رستاق هذیان قدم میکشم
به شهر بلاغت گذر میکنم.
ملافوقی (از آنندراج).
رجوع به قدم گشادن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان. (یادداشت مؤلف). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی، مخصوصاً از طرف زنان). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ رَ)
تیز شدن روغن و پنیر و جز آن بعلت مجاورت هوا. فاسد شدن. رجوع به باد و بادغد شدن شود.
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ مَ)
متحمل بلا شدن. رنج بردن. سختی کشیدن:
چه مایه کشیدیم رنج و بلا
ازین اهرمن کیش دوش اژدها.
فردوسی.
بیا به قصۀ ایوب صابر مسکین
بلای کرم کشید و نخفت بر بستر.
ناصرخسرو.
ملاح... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سختی دید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ زَ)
کشیدن بال. ممتد ساختن بال. گشودن و گستردن بال.
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
حمل آب از جائی به جائی، بیرون آوردن آب با دلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبا کندن
تصویر قبا کندن
کپاه کندن جامه کندن آماده شدن کندن قبا، آماده شدن مهیا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذا کشیدن
تصویر غذا کشیدن
خورش کشیدن غذا را از دیگ در ظرفها ریختن طعام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبن کشیدن
تصویر غبن کشیدن
زیان بردن ضرر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا کشیدن
تصویر فرا کشیدن
پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم کشیدن
تصویر قدم کشیدن
باز ماندن پای کشیدن قدم گشادن راه رفتن، بازماندن از رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
از دور استشمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کپاه کردن چاک کردن جامه گریبان دریدن پیراهن (پیرهن) (را) قباکردن، چاک کردن پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباکشیدن
تصویر قباکشیدن
قبا بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم کشیدن
تصویر قلم کشیدن
خط کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است جیغ کشیدن غیه کشیدن جیغ کشیدنبه هنگام جشن مانند عروسی (مخصوصا از طرف زنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب کشیدن
تصویر کباب کشیدن
بر آوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه و غیره: (یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی) (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار کشیدن
تصویر بار کشیدن
((کِ دَ))
ناز خریدن، ناز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیه کشیدن
تصویر قیه کشیدن
((~. کِ دَ))
داد و فریاد کردن
فرهنگ فارسی معین
زندانی شدن، در زندان ماندن، محبوس بودن، اسیر بودن، بندی شدن
متضاد: آزاد شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گر بیند که بر پشت بار سبک داشت، دلیل که به قدر و جنس آن بار وی را منفعت رسد. اگر بیند که بر پشت بار گران داشت، دلیل که گناه و معاصی بسیار کند. محمد بن سیرین
اگر بیند که بار بسیار داشت و دانست که از ملک او است. دلیل به قدر جنس بار وی را خیر و منفعت رسد یا مضرت و بدی. اگر بیند که آن بار ملک آن نبود خیر و شر او به خداوند خواب بازگردد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب